سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسی دانشمند که نادانی اش او را کشته و دانشی که به همراه داشته، وی را سودی نبخشیده است . [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 95 دی 29 , ساعت 6:40 عصر

 


خلاصه و نتیجه‌گیری
فطرت از نظر لغوی به معنای «نحوة خاص خلقت یا همان خلق از عدم»، و با مفاهیمی چون حنیف و صبغه مساوق، و با غریزه و طبیعت متفاوت است. فطرت در اصطلاح قرآن در ارتباط با دین مطرح شده است و به معنایشناخت الله و گرایش به او در انسان است. استاد مطهّری با تحلیلی فلسفی توسعی در معنای قرآنی آن قایل شده‌اند که می‌توان آن را چنین تعریف کرد: مجموعة ویژگی‌ها و خصوصیات سرشتی نوع انسان که به صورت بالقوه در او وجود دارند. این استعدادها و توانایی‌های سرشتیکه فصل ممیز انسان از دیگر موجودات‌اند، استعدادهاییهمچون حقیقت‌جویی و خلاقیت را در برمی‌گیرند.
فطرت دو بعد ادراکی(شناختی) و احساسی(عاطفی) دارد، که بعد ادراکی آن نیز به دو قسم تصورات و تصدیقات تقسیم‌پذیر است. در باب فطرت ادراکی، استاد مطهّری معتقدند که انسان تصورات فطری ندارد؛ ولی تصدیقات فطری به معنای تصدیق بدیهی اولی دارد.
بعد دیگر فطرت، فطرت احساسی است که گرایش‌های انسانی و مافوق حیوانی انسان را دربر می‌گیرند؛ گرایش‌هایی فطری همچون گرایش به پرستش، خلاقیت و دین. از نظر استاد مطهّری همة گرایش‌های فطری شعبه‌ها و شاخه‌های گرایش اصلی فطرت‌اند و آن «گرایش به کمال مطلق و فرار از نقص» است. اگر انسان به دنبال امور دیگر می‌رود، به خاطر این است که در آن امور کمالی می‌یابد و اگر از چیزی فرار می‌کند،بدان سبب است که در آنها نقص می‌بینید.
امور فطری، امکان رشد دارند؛ یعنی اموری بالقوه‌اند که اگر از شرایط و عوامل درونی و بیرونی بهره جویند، شکوفا می‌شوند و به فعلیت می‌رسند.
فطرت(دینی) منحرف و مسخ نمی‌شود؛ بلکه انسان است که از فطرت منحرف و مسخ می‌شود. آدمی وقتی رفتاری را انجام می‌دهد که با فطرتش مخالف است، رفته‌رفته از فطرتش منحرف می‌شود و اگر بر این مسیر لجاج و اصرار بورزد، مسخ می‌شود. در چنین صورتی فطرت از بین نرفته؛ بلکه فراموش شده و فعلیت نیافته است.

منابع
طباطبائی، سید محمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، پاورقی مرتضی مطهری، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، 1359، ج 1-3.
ـــــ ، اصول فلسفه و روش رئالیسم، پاورقی مرتضی مطهری، تهران، صدرا، 1377، ج 5.
فرامرز قراملکی، احد، استاد مطهّری و کلام جدید، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشة اسلامی، 1383.
مطهّری، مرتضی، آشنایی با قرآن، تهران، صدرا، 1377.
ـــــ ، آشنایی با قرآن، تهران، صدرا، 1378.
ـــــ ، تعلیم و تربیت در اسلام، تهران، صدرا، 1385.
ـــــ ، فطرت، تهران، صدرا، 1373.
ـــــ ، فلسفة تاریخ، تهران، صدرا، 1374، ج1.
ـــــ ، فلسفة تاریخ، تهران، صدرا، 1383، ج3 .
ـــــ ، قیام و انقلاب مهدی?ازدیدگاه فلسفة تاریخ، تهران، صدرا، 1385
ـــــ ، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی(5)، جامعه و تاریخ، تهران، صدرا، 1370.
ـــــ ، نقدی بر مارکسیسم، تهران، صدرا، 1362.
معلمی، حسن، نگاهی به معرفت‌شناسی در فلسفة اسلامی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشة اسلامی، 1387.

. مرتضی مطهری، مقدمه ای بر جهان‌بینی اسلامی: انسان و ایمان، ص65.
.
همو، فطرت،ص50.
.
احد فرامرز قراملکی، استاد مطهری و کلام جدید، ص257.
.
مرتضی مطهری، فطرت، ص20.
.
همان، ص19.
.
همو، فطرت، ص27.
.
همان، ص29.
.
همان، ص30-29.
.
همان، ص33 و 34.
.
همو، نقدی بر مارکسیسم، ص249.
.
سیدمحمد حسین طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، پاورقی مرتضی مطهری، ج2، ص183.
.
همان.
.
همان، ص 172.
.
همان، ص 172.
.
همان، ص 175-176.
.
همان.
.
همان، ص188.
.
همان، ص238.
.
همان، ص239.
.
همان، ص248.
.
مرتضی مطهری، فطرت، ص50.
.
سید محمدحسین طباطبائی،همان، ج2 ،ص182.
.
حسن معلمی، نگاهی به معرفت‌شناسی در فلسفة اسلامی، ص198.
.
مرتضی مطهری، فطرت، ص71.
.
همو، فلسفة تاریخ، ج4، ص252.
.
همان، ص253.
.
همان.
.
همان، ص252.
.
همو، فطرت، ص60.
.
همو، فلسفة تاریخ، ج4، ص259.
.
همان، ص 259-260.
.
همو، فطرت، ص95.
.
همو، آشنایی با قرآن، ج8، ص 58.
.
همو، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی(5): جامعه و تاریخ، ص249.
.
همو، تعلیم و تربیت در اسلام، ص50.
.
همو، فلسفة تاریخ، ج1، ص 159-162.
.
همان، ص 158-159.
.
همو، قیام و انقلاب مهدی?ازدیدگاه فلسفة تاریخ، ص35.
.
همو، فلسفة تاریخ، ج4، ص78.
.
همان، ص53.
.
همو، اسلام و مقتضیات زمان، ج1، ص400.
.
همو، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی(5): جامعه و تاریخ، ص54.
.
همو، آشنایی با قرآن، ج5،ص177.
.
همو، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی(5): جامعه و تاریخ، ص189.

  •  

 


چهارشنبه 95 دی 29 , ساعت 6:32 عصر

واژة فطرت
کلمة فطرت از جمله مفاهیمی است که برای اولین بار قرآن آن را در مورد انسان به کار برده است. فطرت از ریشة «فَطَرَ» در لغت هم به معنای شکافتن است،[1] و هم به معنای خلق و ایجاد و ابداع است.[2] یعنی اختراع و آفرینشی که بدون سابقه و بدون الگوگیری از دیگری است. و از آن جا که لغت فطرت در قرآن در مورد انسان و رابطة او با دین آمده است: «فاقم وجهک للدّین حنیفاً فطره الله التی فطَر الناس علیها لا تبدیلِ لخلق الله»[3]؛ توجه خود را به سوی دین بدار، سرشت خدایی که خدا همة انسانها را بر آن سرشته است و هیچ تغییری در این آفرینش خدا نیست.
این آیه در مقام بیان این حقیقت است که انسان به گونه‌ای خاص آفریده شده است و خلقتش ابداعی و اختراعی است و دارای ویژگی‌های خاص در اصل خلقت است. مثلاً به
  نوعی از سرشت و طبیعت آفریده شده است که برای پذیرش دین آمادگی دارد و اگر به حال خود و به حال طبیعی رها شود، همان راه را انتخاب می‌کند، مگر آن که عوامل خارجی و جبری او را از راهش منحرف کند.[4]
بنابراین فطرت به معنای سرشت خاص و‌ آفرینش ویژة انسان است و امور فطری، یعنی آن چه که نوع خلقت و آفرینش انسان اقتضای آن را داشته و مشترک بین همة انسانها باشد.[5]

معنای اصطلاحی فطرت
حکماء و علماء و مفسرین معانی مختلفی برای فطرت گفته‌اند، امّا شاید بهترین و جامع‌ترین تعاریف این باشد که «فطرت عبارت است از نوعی هدایت تکوینی انسان در دو حوزة‌شناخت و احساس».[6]
توضیح این که خداوند متعال نوع خلقت و سرشت آدمی را به گونه‌ای آفریده که نسبت به برخی امور ادراک و بینش و آگاهی خاص غیراکتسابی میل و گرایش ویژه‌ای در خود احساس می‌کند.
مثلاً طبق آیة شریفة «فطرتَ الله التی فطَر الناس علیها...» و برخی روایات شریفه به صراحت از وجود نوعی فطرت الهی در انسان خبر می‌دهد، یعنی انسان با نوعی از سرشت و طبیعت آفریده شده که برای پذیرش دین آمادگی داردو انبیاء در دعوت انسانها به توحید و پرستش خداوند با موجوداتی بی‌تفاوت رو به رو نبوده‌اند؛ بلکه در ذات و سرشت همة انسانها، یک نوع شناخت و بینش نسبت به خدا و پرستش آن و توحید بوده که یک تمایل و کشش خاص قلبی را به سوی خدا و توحید و دین به همراه داشته است. امام صادق ـ علیه السّلام ـ در توضیح این جمله پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ که فرمود: «کلُّ مولودٍ یولدُ علی الفطرة»؛[7] هر نوزادی بر فطرت توحید زاده می‌شود. فرمود: مقصود پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آن است که هر نوزادی با این فطرت و آگاهی که خداوند خالق و آفریننده اوست متولد می‌شود.

فطرت، طبیعت، غریزه
یکی از مطالب مهمی که در مباحث مربوط به فطرت مطرح می‌شود این است که فطرت که سرشتی ویژه و آفرینشی خاص می‌باشد اکثراً یا همیشه برای انسان استعمال می‌شود و این غیر از «طبیعت» و یا «طبع» است که در همة موجودهای جامد یا نامی
  و یا بدون روح حیوانی یافت می‌شود.
مثلاً گفته می‌شود که طبیعت آب و یا فلان میوه چنین است و البته واژه طبیعت بیشتر در غیر بی‌جان به کار می رود در جاندارها مثل گیاهان و حیوانات و انسان هم به کار می‌رود، ولی در آن جنبه‌هایی است که با بی‌جانها مشترکند.
همچنین فطرت غیر از غریزه است چون که غریزه در حیوان است و در انسان در بعد حیوانیش موجود است، لذا واژة غریزه کمتر برای انسان به کار می‌رود.[8] مثل غریزة گرسنگی یا غریزه جنسی.

ویژ‌گی‌های فطرت
فطرت دارای خصوصیاتی است که عبارتند از: 1. معرفت و آگاهی و بینش فطری و نیز گرایش عملی انسان، که تحمیلی و تحصیلی و اکتسابی نیست، بلکه در نهاد او تعبیه شده و به علم حضوری و شهودی معلوم است.
2. با فشار و تحمیل نمی‌توان آن را زایل کرد، لذا تغییرپذیر و تبدیل پذیر و زوال پذیر نیست «لا تبدیل لخلق الله» و به عبارت دیگر:‌ثابت و پایدار است گر چه ممکن است تضعیف و کمرنگ شوند یعنی انسان از آغاز تولد با فطرت الهی زاده می‌شود و با همان فطرت از دنیا می‌رود.
3. فراگیر و عمومی و همگانی است، کافر، مسلمان و مؤمن و فاسق و جاهل و... همه دارای فطرت الهی‌اند. چون حقیقت هرانسانی با این واقعیت سرشته شده است.
4. چون بینش و گرایش انسان متوجه هستی محض و کمال مطلق است، از ارزش حقیقی و عقلانی و قداست برخوردار است و ملاک تعالی اوست و از این رهگذر، تفاوت بین انسان و سایر جانداران باز شناخته می‌شود.[9]

برخی از مصادیق فطرت
چنان که قبلا اشاره شد فطرت الهی انسان دارای دو قلمرو است یکی در ناحیة شناخت‌ها و بینش‌ها به یک سلسله امور توجه دارد و دیگری فطریات در ناحیه گرایش‌ها و کشش‌ها.
فطریات بینشی مانند: 1. فطرت خداجوئی و خداشناسی.
فطرت خداپرستی؛ البته به اعتبار دیگر اینها جزء فطریات گرایشی هم هستند، امّا از آن جا که گرایش انسان به خدا و پرستش و خضوع و خشوع در برابر وجودی برتر و خالقی قادر و متعال، زمانی حاصل می‌شود که انسان نوعی شناخت و ادراک نسبت به آن موجود داشته باشد می‌توان آنها را جزء فطریات بینشی هم بشمار آورد.
فطریات گرایشی عبارتند از:
1. فطرت حقیقت جویی؛
2. گرایش به فضایل انسانی و کارهای خیر، مانند نیکی و احسان و خیر رساندن به دیگران، راستگویی و... ؛
3. فطرت کمال طلبی و گرایش‌ کمال مطلق، یا ذات واحدی که مبدأ همه موجودات و منبع همه کمالات است.
4. گرایش به جمال و زیبایی، در هر شکل و به هر صورتی که باشد مانند زیبائی گل و چمن و کوهسار و هنر و زیبایی‌های معنوی و اخلاقی.
5. گرایش به خلاقیت و ابداع و نوآوری وابتکار.

اثبات خداجویی و خداشناسی فطری در انسان
متکلمین و حکماء‌ و کارشناسان علوم انسانی (اعم از اسلامی و غیر اسلامی)[10] برای اثبات وجود خدا یکی از براهین مهم و راه‌گشایی که در این زمینه ارائه داده‌اند همین برهان فطرت است. که طریق تبیین آن مختلف است که ما به دو طریق به طور اختصار اشاره می‌کنیم:
طریق اول: بینش شهودی و گرایش حضوری نسبت به هستی محض و کمال نامحدود، در وجود و سرشت همة انسانها تعبیه شده و تمامی افراد بشر یک نوع شناخت و گرایش و تمایلی به وجود و کمالی برتر دارند تا خود را به آن مقام نزدیک کنند تا هم منافع و نیازهای درونی و بیرونی خود را مرتفع کنند و هم از ضرر و زیانهای مهم، خود را برهانند، لذا در برابر چنین کمالی نامحدود و مدبّری حکیم، کشش شاهدانه و پرستش خاضعانه دارند. پس وقتی چنین شناخت و گرایشی در وجود تمامی انسانها باشد حتماً مستلزم آن است که این کمال مطلق و نامحدود وجود داشته باشد که او همان خداوند است و الا تمامی این بینش‌ها و تمایلات لغو و عبث خواهد بود.
به طور خلاصه چنین می‌توان گفت: 1. انسان فطرتاً کمال جو و کمال خواه است.
2. شواهد مربوط به زندگی خود انسان
  و دیگران گویای این حقیقت است که کمالهای محدود انسانها را ارضاء نمی‌کند، پس فطرت انسان خواهان کمال بی کران و غیر متناهی است.
3. وجود چنین احساس و شناخت و عشق و گرایشی در انسان به کمال برتر و نامحدود، مسلتزم وجود کمال مطلق است پس کمال مطلق وجود دارد و او همان خداوند است.[11]
طریق دوم.
  این روش که برگرفته از طریق قرآن و اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ است چنین تبیین می‌شود برای افراد بشر پیش می‌آید که در مواجهه با برخی بلاها و مصائب و سختی‌ها که دیگر هیچ امیدی به اسباب وسائل مادی و انسانی ندارند، برای نجات خود از مهلکه یک بارقه ی امیدی در دلشان روشن می‌شود و ناخودآگاه به وجود قدرتی مافوق و برتر درخود که آنها را دستگیر می‌کند پی می‌برند، این آگاهی و کشش حضوری و شهودی به چنین وجودی نجات دهنده بهترین دلیل بر اثبات وجود خداوند متعال است.
در قرآن کریم در چندین آیه به این مسئله اشاره شده است، ‌از جمله آیه شریفه: «فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین...»[12] هنگامی که در کشتی سوار می‌شوند، خدا را با اخلاص می‌خوانند، ولی آن گاه که (خدا) آنها را به خشکی رساند و نجات داد به پروردگار خود شرک می‌ورزند.
در حدیث معروفی آمده است: «شخصی به حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ عرض کرد: مرا به خدا راهنمایی کن. فرمود: هیچ سوار کشتی شده‌ای؟ گفت: آری. فرمود: هیچ اتفاقی افتاده است که کشتی تو بشکند و به حالت اضطراب افتاده باشی و چاره‌ای برای نجات نیابی؟ گفت: آری. فرمود: آیا دل تو تعلق گرفت به این که موجودی هست که قادر به خلاصی تو باشد؟ گفت: آری. فرمود: آن موجود همان خداوند قادر متعال است»[13]
سخن آخر این که: مظاهر حیات مادی و مشاهده اسباب و مسببات در زندگی توأم با هوی و هوس‌های شیطانی، تار نسیان بر فطرت خداشناسی و خداجویی انسان تنیده و تبلور و جلای آن را کمتر می‌سازد و آن را دچار رکود می‌کند و لازمة فطری بودن امری، این نیست که در همه ی افراد به طور مداوم و بی‌وقفه ظهور و بروز کند. ولی آن گاه که احساس کرد خطر نابودی او را تهدید می‌کند و دست او از اسباب ظاهری و مادی کوتاه است از فطرت گردزدایی شده و زنگ الحاد زدوده می‌شود، صفای ضمیر پدیدار می‌گردد و آشکارا خدا را به دیدة دل می‌بیند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. جوادی آملی، عبدالله، ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، تهران، الزهرا، 1363.
2. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 5، مقاله فطرت، تهران: صدرا، 1371.
3. مصباح، محمد تقی، خودشناسی برای خودسازی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1378.
4. شیروانی، علی، سرشت انسان، پژوهشی در خداشناسی فطری، قم، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی.
 
پی نوشت ها:
[1] . زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس، ج 13، ص 325.
[2] . راغب اصفهانی، مفردات، ص 396.
[3] . روم/ 30.
[4] . ر.ک: مطهری، مرتضی، فطرت، انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم، 1382، ص 19 ـ 21.
[5] . جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، نشر اسراء، چاپ دوم، 1379، ص 24.
[6] . مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن (خداشناسی، کیهان شناسی، انسان شناسی)، انتشارات موسسه امام خمینی، چاپ سوم، 1380، ص 26.
[7] . کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 2، ص 13.
[8] . ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، ص 24؛ و شهید مطهری، فطرت، 29 ـ 33.
[9] . جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، نشر اسراء، ص 26 و 27.
[10] . ر.ک: مطهری، مرتضی، در تعلیقات کتاب «اصول فلسفه روش رئالیسم» ج 5، ص 52؛ ایشان به سخنانی از دانشمندی چون ویلیام جیمز، پاسکال، برگسون، انیشتین اشاره می‌کند.
[11] . شاه آبادی، رشحات البحار، کتاب الانسان و الفطرة.
[12] . عنکبوت/ 65.
[13] . الحویزی، عبدعلی بن جمعه، نور الثقلین، ج 1، ص 13، صدوق، توحید، تهران، انتشارات مکتبة الصدوق، 1387 ق، ص 231.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ